امروز برای بعضی از آدمایی که نامزد بودن البته نامزد انتخاباتی! یه روز فوق العاده حساس و سرنوشت سازیه.
افرادی که میخوان برن مجلس و یه سری قانون تصویب کنن که اوضاع کشور بهتر بشه
خب دیگه بیشتر از این نمیتونم راجع به این مسئله حرف بزنم چون میترسم کار به جاهای باریک بکشه و سر از گونی دربیارم!
گونی هم خیلی دوس ندارم پس از خودم میگم که به کسی برنخوره احیانا
من تا اینجایی که الان زندگیمو دارم ادامه میدم قطعا انتخابایی سر راهم بوده که به سختی یا راحتی تونستم باهاش کنار بیام
به نظر من یکی از بهترین چیزایی که خدا برای ما گذاشته همین حق انتخاب و اختیاریه که بهمون داده تا باهاش زندگیمون رو بسازیم و سرنوشت خودمون رو رقم بزنیم
بارها شده که با انتخابای اشتباه و افتضاحی که توی زندگیم داشتم اتفاقات بدی واسمون پیش اومد و هر بار با چشم گریون و دلِ شکسته و حسِ داغونِ پشیمونی و نوشداروی بعد از مرگ سهراب مواجه شدم!!!
ولی خب آدمیزاد خامه و ناآگاه. نمیخوام خودمو توجیه کنماااا اصلا.
ولی همین اشتباهات باعث میشد من مسیرمو تغییر بدم
همین غلط کردنا باعث میشد من تجربه هایی بدست بیارم که هر کی میخواست منو متقاعد کنه که "بابا این درست نیست و اینجوری نمیشه" شاید هیچوقت قبول نمیکردم.
همین از مسیر خارج شدنا و دوباره برگشتن به جاده اصلی منو رسوند به سمت هدفی که الان هنوز دارم واسش دست و پا میزنم ولی همین که میدونم توی جاده اشتباهی نیستم خیالمو راحت کرده
توی این جاده دست اندازهای زیادی میبینم و میترسم ولی نمیخوام توقف کنم میخوام فقط برم تا برسم به مقصد نهایی.
اینم میدونم که باید آهسته قدم بردارم تا بتونم سرعتمو کنترل کنم
من آدمی نیستم که بخوام بشینم پشت فرمون زندگیم و گاز بدم. چون از تصادف خیییلی میترسم
تصادف یکی از ترسای منه!
و اینکه نمیخوام سرعت زیادم منو دوباره از جاده خارج کنه و بزنم خاکی.
پس حواسم هست که دارم چیکار میکنم دارم با چه سرعتی حرکت میکنم
حواسم هست .
والسلام
.
به وقت #3 اسفندماه
درباره این سایت